ونکوور از داخل ترن هوایی (۱۹) – تغییرات در راه‌اند

مجید سجادی تهرانی – ونکوور

پاییز دوباره به تمامی اینجاست. با بوم‌رنگی از رنگ‌های گرم پاییزی و البته روزهای بارانیِ انگار بی‌انتها. حتماً برگ‌های گوه‌ای درختان کاتن‌وود (صنوبر) در پارک استراتکونا (اگر دوست دارید بیشتر در مورد این پارک بدانید، نگاهی به این یادداشت قدیمی بیاندازید) طلایی شده‌اند و کمی بعدتر زمین و محوطهٔ چمن را پوشانده‌اند. اما، ما دیگر آنجا نیستیم که شاهد طنازی آن‌ها باشیم. از سپتامبر به محل جدیدی در برنابی و نزدیک دریاچهٔ برنابی نقل‌ مکان کرده‌ایم. در دفتر جدید دیگر خبری از پنجره‌های وسیع رو به محوطه‌ای باز و وسیع نیست. حالا به‌جای سگ‌ها، دوچرخه‌سوارانی که مسیر سنترال ولی گرین‌وی (Central Valley Greenway) را رکاب می‌زنند، از پشت پنجره دید می‌زنم و قطارهای باری و مسافری را که از راه‌آهن روبه‌روی دفتر می‌گذرند، و هر چند روز یک‌بار شاهد لاشهٔ حیوانی هستم که در حال عبور از جاده و بیرون آمدن از محوطهٔ پارک جنگلی اطراف دریاچه، تصادف کرده و گوشه‌ای افتاده است. حداقل ماهی یک لاشه. ماه اول یک راسو تقریباً با آسفالت یکی شده بود. بوی تعفن تا چند هفته آن محوطه را گرفته بود و من که مجبور بودم هر روز آن مسیر را پیاده طی کنم، شاهد انتقالش به کنار جاده و اضمحلال تدریجی لاشه‌اش بودم تا جایی که جز موهای درازش چیزی زیر باران شدید پاییزی باقی نماند، اما آن بو کم‌وبیش کماکان آنجا بود، یا من بیش از اندازه حساس شده‌ بودم. چندی بعد در همان نقطه، جنازهٔ یک راکون بالغ افتاده بود. این‌بار تقریباً سالم بود و گوشهٔ جاده افتاده بود. بعدازظهر از لاشه خبری نبود. با تعجب از یکی از همکارانم پرسیدم که چطور آن راسو یک ماهی روی زمین بود تا کاملاً پوسید و این یکی را در چنین بارانی آمده‌اند و برده‌اند. فکر کرده بودم کار شهرداری یا جایی شبیه آن باید باشد. همکارم با خنده گفت که در این ناحیه از شهر که پیاده‌روی درست‌وحسابی هم ندارد،‌ شهرداری کجا بود؟ گفت راکون را حتماً یکی برای پوستش برداشته است. از فکر آنکه کسی لاشهٔ راکونی را کنار خیابان پیدا کند و بعد با خوشحالی از خوش‌شانس بودنش، آن را برداشته باشد تا ببرد و پوستش را بکند و با آن چیزی درست کند، مورمورم شد. اما بعد که کمی از احساسات سانتی‌مال خود فاصله گرفتم، فکر کردم اتفاقاً این می‌تواند دقیقاً همان رویه‌ای باشد که اقوام اولیهٔ کانادا نسبت به طبیعت داشته‌اند؛ استفاده از آن در عین احترام و تلاش برای کمترین میزانِ صدمه زدن به آن. به‌هر حال استفاده از لاشهٔ یک راکون مرده و کندن پوستش و استفاده کردن از آن اگر چه ممکن است خشن به نظر برسد، گزینهٔ منطقی‌تری از آن است که بگذاریم لاشهٔ مذکور برای خودش گوشه‌ای بگندد.

پاییز با روزهای بارانی فراوانش به تمامی این‌جاست و نمی‌توانیم گله‌ای داشته باشیم، تابستانی که گذشت تابستانی طولانی و زیبا بود. وقتی اواسط ماه آوریل روزهای آفتابی و دمای هوای بالای ده درجه یک ماهی زودتر سروکله‌اش پیدا شد، اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که به‌نظر می‌رسد فصل آتش‌سوزی‌های تابستانی کرانهٔ غربی امسال طولانی‌تر باشد. این گمانه وقتی شدیدتر شد که در ماه ژوئن شاهد چیزی بودیم که قدیمی‌ها می‌گفتند تا به آن‌موقع شاهدش نبوده‌اند؛ از پشت پنجره‌ها در روز آفتابیِ بهاری، در پارک استراتکونا انگار برف می‌بارید. بعد از مدتی محوطهٔ چمن روبروی ساختمان شرکت و پیاده‌رو پوشیده شد از گلوله‌های سفید پنبه‌مانند کرکی و پرزدار ‌و تا چند صد متر آن‌طرف‌تر هم که می‌رفتی، باد این کرک‌های ابروار سبک و سمج را که پنبه‌های تولیدی درختان کاتن‌وود پارک استراتکونا بودند، با خودش آورده بود. این پنبه‌ها به‌صورت رشته‌ای در توده‌های وسیع از درختان پارک هم آویخته‌ بودند. همیشه در این فصل، این درختان این رشته‌ها را تولید و پخش می‌کنند و اصلاً به‌همین دلیل آن‌ها را کاتن‌وود نامیده‌اند، اما وسعت آن‌ها امسال با سال‌های قبل قابل مقایسه نبود و دلیل آن، چیزی نبود جز خشکی و بی‌بارانی غیرمعمول ماه‌های مه و ژوئن در ونکوور.

این پیش‌بینی تنها به این دلیل نبود که من کمی تا قسمتی آدم بدبینی هستم، بلکه بیشتر به الگویی متکی بود که چند سال است دارد تکرار می‌شود. آن‌طور که اشلی جلی‌مور (Ashlee Jollymore)، هیدرولوژیستِ مرکز پیش‌بینی رودخانه‌ها، می‌گوید زمستان ۲۰۱۹ خیلی آهسته‌ شروع شد و تنها شش هفته طول کشید و آب شدن برف‌ها هم در بهار دو هفته زودتر از معمولِ کرانهٔ اقیانوس شروع شد. این موضوع در کنار آوریلی که خشک‌تر از معمول بود و ما‌ه مه و ژوئن شدیداً خشکی را به‌همراه داشت، همهٔ پیش‌بینی‌ها را به این سمت می‌برد که فصل آتش‌سوزی‌های تابستانی سختی در راه خواهد بود، اما ناگهان در ژوئیه اتفاق نامعمولی افتاد و مثل فیلم‌های هالیوودی که معجزه‌ای در آخرین لحظه اتفاق می‌افتد، در این ماه حسابی باران بارید. در اسکوامیش با ۸۰ میلی‌متر باران چیزی حدود سی‌وپنج درصد بیشتر باران بارید و این فقط مخصوص اسکوامیش نبود، بلکه در تمام استان‌ها اتفاق افتاد۱. علاوه بر آن، توده‌های هوای سرد و خشک در لایه‌های بالایی جو که معمولاً باعث رعدوبرق‌های تابستانی می‌شوند و این رعدوبرق‌ها به همراه بادهای شدیدِ خشکی که می‌وزند، دلیل اصلی آتش‌سوزی جنگل‌ها هستند، امسال بسیار کمتر اتفاق افتاد و هر بار این تودهٔ هوای سرد با باران همراه بود.

تکیه بر پیش‌بینی‌ناپذیری و تغییرات مداوم رویه‌های آب‌وهوایی، یکی از ترفندهایی است که معمولاً منکران گرمایش زمین از آن سود می‌برند. واقعیت آن است که معجزه‌ای که تابستان گذشته در کنارهٔ غربی روی داد، برای جنگل‌های آمازون پیش نیامد و احتمال آنکه سال آینده هم دوباره اتفاق بیافتد، کم است. نائومی اورسکس (Naomi Oreskes)، تاریخ‌شناس علم از دانشگاه هاروارد، در سخنرانی بسیار جذابی که سال گذشته در دانشگاه بریتیش کلمبیا (UBC) انجام داد و در آن به ریشه‌های تاریخی انکار گرمایش زمین پرداخت، اشاره می‌کند که یکی از ترفندها اشاره به عدم قطعیت داده‌های علمی است۲. همان‌طور که در دهه‌های شصت و هفتاد شرکت‌های تولیدکنندهٔ سیگار برای دررفتن از زیر بار اتهامات و دادخواست‌های مصرف‌کننده‌هایی که به سرطان مبتلا شده بودند، به آن دست می‌آویختند که هیچ‌کس به‌طور قطع و یقین نمی‌داند دلیل اصلی سرطان چیست، حالا هم منکران گرمایش زمین در برابر کسانی‌که مدافع مداخلهٔ دولت برای کاهش مصرف سوخت‌های فسیلی هستند، از همین ترفند استفاده می‌کنند؛ هیچ‌کس به‌‌طور قطع و یقین نمی‌داند دلیل این تغییرات آب‌وهوایی چیست. اما واقعیت آن است که با شواهدی بسیار کمتر از آنچه اکنون در مورد دلایل گرمایش زمین داریم، مصرف سیگار در اماکن عمومی ممنوع شد و تولیدکنندگان مجبور به چسباندن برچسب هشداردهنده روی پاکت سیگارها شدند.

با معلوم شدن نتایج انتخابات فدرال کانادا، معلوم شد که نه فقط دولت‌ها بلکه بخش بسیار بزرگی از مردم هم در نادیده‌گرفتن این تغییرات با منکران سهیم‌اند. برای دولت‌ها و شرکت‌های چندملیتی بزرگ هزینه‌های تغییرات لازم برای جلوگیری از فاجعهٔ زیست‌محیطی چنان است که حاضر نیستند به‌راحتی زیر بارش بروند و برای مردم عادی، ترس‌ها و اضطراب‌های ترک عادت‌ها و تغییر سبک زندگی است.

وقتی قرار شد از محل قدیم شرکت در ونکوور شرقی و از روبروی پارک استراتکونا به محل جدید نقل‌ مکان کنیم، من دچار اضطراب و ناراحتی شدم – من از نوع آدم‌هایی هستم که خیلی سخت با تغییرات کنار می‌آیم و این خودش طنز روزگار است برای کسی که در نیمهٔ دوم دههٔ چهارم زندگی مهاجرت کرده است! – تازه به این محل جدید عادت کرده بودم و پارک و محله را دوست داشتم. دقایقی که بعضی روزها وقت ناهار در پارک قدم می‌زدم و یا برای خوردن چیزی سبک به یکی از کافه‌های کوچک محلی می‌رفتم، اوقات خوب روز بودند که از دست می‌رفتند. در برنابی از آن کافه‌های کوچک محلی که چند میز و صندلی بیرون از مغازه گذاشته‌اند و اسنک‌ها و ساندویچ‌ها و شیرینی‌های خانگی درست می‌کنند و مشتری‌های ثابت محلی دارند که با صاحبان مغازه دوست شده‌اند و کلی با هم موقع خرید شوخی می‌کنند، خبری نیست. کمی طول کشید تا به جای جدید عادت کنم. از عادت‌هایمان به سختی می‌توانیم دست برداریم. آن‌ها ما را اسیر خود کرده‌اند. برای حرکت به‌سمت اقتصاد و جامعه‌ای که در آن سوخت‌های فسیلی نقش کمتری داشته باشند، از لحاظ علمی و تکنولوژی کمبودی وجود ندارد. آنچه کمبود است، آدم‌هایی‌اند که حاضر باشند دست از عادات چندین دهه زندگی دوران مدرن و پسامدرن بردارند و سبک زندگی جدیدی را در پیش گیرند. آن‌هایی که حاضر باشند مهارت‌های جدیدی را برای انجام کارهایی جدید مرتبط با وسایل و امکاناتی جدید فرابگیرند. شغل‌های همیشگی‌شان را رها کنند و مهارت‌های جدید را برای مشاغل جدید بیاموزند. سرمایه‌گذارانی که حاضر باشند برای یادگیری این مهارت‌ها و تولید انبوه و جایگزینی تکنولوژی‌های جدید ریسک سرمایه‌گذاری را بپذیرند.

به‌زودی زمانی خواهد رسید که ما مجبور خواهیم شد برای بقای خود و نسل‌های بعدی‌مان دست به تغییرات جدی در سبک زندگی‌مان بزنیم. تمامی شواهد علمی این را تأیید می‌کنند. آن‌ها که آگاهانه وارد این مرحله شوند و تغییرات را در خود زودتر شروع کنند، دوران گذار آسوده‌تری خواهند داشت.

روز آخر در محل قدیم شرکت، بیشتر از معمول در پارک وقت گذراندم و بیشتر از معمول روی صندلی بیرون کافه نشستم و محله را خوب تماشا کردم. سوخت‌های فسیلی نقش بسیار مهمی در رفاه و پیشرفت ما داشته‌اند. شاید وقت آن رسیده باشد که به پاس تمام خدماتشان به بشریت از آن‌ها تشکر و بازنشستگی‌شان را اعلام کنیم.


۱منبع کلیهٔ اطلاعات هواشناسی و بارش مربوط به تابستان گذشته، مقالهٔ جامع جنیفر تانچر (Jennifer Thuncher) در The Squamish Chief است.

۲نسخهٔ تقریباً کاملی از این سخنرانی را می‌توانید اینجا گوش کنید.

ارسال دیدگاه